یک روز بعد از او...

رفتی و ندیدی که بعد از رفتنت چه شاعرانه عاشق شدم...

یک روز بعد از او...

رفتی و ندیدی که بعد از رفتنت چه شاعرانه عاشق شدم...

...........

زمستان نیامده تمام جسم و روحم یخ زده... 

آخر دیروز شال گردنت را از من گرفتی...

سرما

تو که رفتی  

من هم رفتم و آن دو را تنها گذاشتم 

طفلی دلهایمان که در آن سرمای بیموقع آبان یخ زدند....

بهانه

چه درد سنگینی ست تمام آن لحظه هایی که تو دنبال بهانه ای بودی برای رفتن



من میگشتم برای دلیلی ناچیز که بمانی...

باران

ببار باران

هرچه دارم بشوی

او را با خط میخی حک کرده ام

پاک نمیشود...

سلام

سلام...این نوشته ها از اینجا به بعد دست نوشته های خودمه برای اون.بخونید و کمکم کنید...

رفتی...

رفتی و ندیدی که چه محشر کردم  

با اشک تمام کوچه را تر کردم 

دیشب که سکوت خانه دق مرگم کرد 

وابستگیم را به تو باور کردم.... 

مینویسم تا بدانی از آن روز که میدانی تا ابدیت دوستت خواهم    

داشت...