یک روز بعد از او...

رفتی و ندیدی که بعد از رفتنت چه شاعرانه عاشق شدم...

یک روز بعد از او...

رفتی و ندیدی که بعد از رفتنت چه شاعرانه عاشق شدم...

قصه یا...غصه؟؟؟

یادمه اول قصه پشت یک نیمکت شروع شد


دست سردم توی دستش با به (ها) کردن شروع شد


اون میگفت که دیدن من یه خوشی یه رنگ تازه س


که همه خوبی دنیا توی چشم من خلاصه س 


وقت دیدنش خدایا هم دل,هم صدام میلرزید


به دور از چشم سیاهش چشام از دوریش میترسید


وقتی که نگاش میکردم شادی تو رگام می جوشید


تپشای تند قلبم توی سینم می خروشید


ای خدا صدای گرمش بهم آرامش میبخشید


بودنش حتی یه لحظه بهم آسایش میبخشید


صدای اونو شنیدن کار هر شبهای من بود


به امید اون نشستن واسه من مثل نفس بود


اون میگفت که خنده ی من مثه نور مثه بهشته


ما دو تا مال همیمو خدا جون اینو نوشته


دو,سه ماه بعد و توی یک روز برفی


اونو دیدم با غریبه بدون هیچگونه ترسی


دست اون بود توی دستش و به من یه نیم نگاه کرد


بهت من رو دید و من هم دیدمش از من فرار کرد


شب با یه تنهایی محض تو اتاق خالی و سرد


صدای زنگ تلفن یکهو پیچید مثه یک درد


خدا اون بود اونور خط انگاری کاری باهام داشت


دست سردم با غریبی لرزیدو تلفن و برداشت


داشت میگفت دیگه نمیخواد که چشاش منو ببینه


دل سنگ و پر سربش آخ میخواست دلم بمیره


گفتم ای عشق همیشه هرجا هستی خوب و خوش باش


باشه من میرم از این جا ولی تو خنده به لب باش


اما یادت باشه ای مرد که من عاشق تو بودم 


همه لحظه هام تو بودی من کی فارغ از تو بودم؟


کاش میگفتی به چه جرمی منو روندی از تو دنیات


با نبود من بدون که کابوس تموم رویات...

تولد

تولدت مبارک عزیز دل خسته


با بودنت جای غم شادی به دل نشسته


تولدت مبارک عشق همیشه ی من


الهی باشه سایه ات همیشه رو سر من


امشب یه آرزو کن برای این عشق پاک


که این احساس زیبا هرگز نره زیر خاک


خودم برای امشب شمع تولد میشم


برای شادی تو تا خود صبح آب میشم...



عزیز دلم,کاش میتونستم تمام دنیا رو  به 


پات بریزم,اما مهربونم به دنیای کوچیکم 


اکتفا کن,دنیای من احساسمه,تموم احساسم


تقدیم به وجود نازنینت,تولدت مبارک...

این جا...

این جا بدون من عجیب دیدنی ست


این جا بدون من پر از شنیدنی ست


این جا برای من هیچ چیز تازه نیست


حرف دلم دگر به جز گلایه نیست


این جا بدون تو هوا پر از مه است


همه ترانه ها به شکل مرثیه ست


این جا تمام من مملو ز تو شده ست


حتی نگاه من انگار تو شده ست


این جا بهار من بی تو خزان شده ست


تمام رنگها ببین!دیگر تمام شده ست


این جا بدون تو,ای وای قلبم نیست


دیگر بدون تو جای من این جا نیست


این جا!!خداحافظ,این (من)رفتنی ست


این جا بدون من عجیب خواندنی ست!!!

تموم شد

وقتی که داشتی میرفتی از پیش من از تو دنیام 

 

به تو گفتم نرو عشقم تو بمون گرمی دستام 

 

به تو گفتم که میخوامت تو شدی کوک نفسهام  

 

نباید تنهام بذاری به خدا که تویی رویام  

 

ولی تو گذاشتی رفتی رفتی با یار جدیدت  

 

اون شدش تموم دنیات اون شدش عشق جدیدت 

 

رفتم از دنیای سردت و شدم باهات غریبه 

 

برو از خونه ی چشمام برو دیگه برو دیره

 

 یه زمان هایی گذشته اون روزا خیلی عجیب بود 

 

تو که رفتی از تو دنیام تقریبا ۳ سال پیش بود 

 

حالا برگشتی دوباره حرف تازه ای تو داری؟ 

 

من دیگه دوست ندارم آخه تو کجای کاری؟ 

 

آره برگشتی تو بازم اما هیچی دیگه نو نیست 

 

دیگه این قلب کوچیکم واسه چشم هرز تو نیست 

 

هیچی دیگه مثل قبل نیست حتی من حتی نگاهم 

 

فکر میکردی که هنوز من مثه قبلا چشم به راهم؟ 

 

نه عزیز دیگه تموم شد رفتن اون روزای سمی 

 

واسه ی من دیگه مرده عشقای پر از دو رنگی... 

 

نزدیک به ۴ سال با یاد و خاطرت زندگی کردم؛فکر میکردم بعد تو میمیرم؛اما حالا یه اتفاق افتاده؛یه آدم پیدا شده که منو نه تنها از مرگ دور کرده که دوباره هم عاشقم کرده...هدیه ها و تمام خاطرات تورو با لمس دستای گرم و مهربونش فراموش کردم؛همین...نه آخرین کلام تورو قربانی کردم برای کسی که همه کسم شده...

عشق تازه

به دلم سپرده بودم عاشق هیچکی نشه 

از همه بترسه و دلداده ی هیچکی نشه 

گفته بودم واسه اون هیچکسی خوب نیست 

از همه دل بکنه دلواپس هیچکی نشه  

خب اونم گوش کرده بود به حرفا و نصیحتام 

تنها و دور از همه کنج خونه نشسته بود 

به کسی جواب نمیداد هیچکسی رو دوست نداشت 

هرجایی هم که میرفت بی همزبون نشسته بود 

اما دور از چشم من اون با خداش حرف میزد 

توی خواب و رویاهاش با یه کسی نشسته بود 

از خدا خواسته بودش یکی بیاد یارش بشه 

توی این دنیای تلخ شیرینی راهش بشه 

تو یکی از اون روزا خدا بهش جوابی داد 

یار خوب همراه خوب همسفر زیبایی داد 

اولش سخت بود واسم باور کنم بودنشو 

اما اون مهربونی روزای خوب رو هدیه داد 

حالا هرچی میگذره این دل عاشق تر میشه 

فکر اون برای این دل آخرین نفس میشه 

گل من عمرم فدات رویای هرشبم تویی 

نفسم جون و تنم تمام این دنیام تویی  

میخوامت تا آخرش تا انتها پیشم بمون 

تو تموم زندگیم یار همیشگیم بمون... 

برای او که آرامش بخش من است...

تقدیم به او که فرشته ی نجاتم شد

تو رو میخوام و فقط تو من دیگه هیچی نمیخوام 

 

تو برای من یه دنیا من فقط دنیام و میخوام 

 

تو همه آرزوی من تو همه رویای شبهام 

 

تو تموم شادی من به خدا جز تو نمیخوام 

 

آخه هستی توی قلبم و هنوز تویی نفسهام  

 

تورو بازم من آوردم توی مضمون غزلهام 

 

 وقتی که تو باشی پیشم من برات دیوونه میشم 

 

تورو میذارم رو چشمام واسه تو آواره میشم 

 

واسه ی بوسیدن تو سر تا پا احساس میشم 

 

با شنیدن نفسهات یه صدای تازه میشم 

 

تو بمون پیشم عزیزم و ببین که شاد میشم 

 

تو که هستی توی دنیام شعر صد آواز میشم...

می خوای بری؟؟؟

میخوای بری؟خداحافظ؛خداحافظ گل نازم 

 

برو تموم دنیامو به چشمای تو میبازم 

 

تو که از روز اول هم نمیخواستی با من باشی 

 

نمیخواستی که تو قلبم رفیق و همدمم باشی 

 

تو میخواستی با هم باشیم ولی یک مدت کوتاه 

 

برای اون زمانی که تو بودی پر از اشک و آه 

 

همون وقتای تنهاییت که اون با کسی دیگه بود 

 

تن داغش تو آغوش یکی به غیر تو می بود  

 

حالا برگشته اون پیشت میخوای با اون باشی بازم 

 

میخوای عاشق بشی با اون میخوای من نباشم نازم 

 

منم میرم؛میرم باشه خدا یاورمه هرجا 

 

ولی یادت باشه اینو؛میره بازم میشی تنها...