یک روز بعد از او...

رفتی و ندیدی که بعد از رفتنت چه شاعرانه عاشق شدم...

یک روز بعد از او...

رفتی و ندیدی که بعد از رفتنت چه شاعرانه عاشق شدم...

به تو گفتم

به تو گفتم که اگه نباشی پیشم دنیا رو بهم میریزم  

 

به تو گفتم که همه زندگیمو به پای عشق تو میریزم 

 

به تو گفتم که همه شادیا و قصه های توی رویا 

 

من تموم حس و قلبو روحمو به وجود تو میریزم 

 

اگه تو بری و دیگه یه سراغی از من و دلم نگیری 

 

همه ی دردا و غصه های دنیا رو تو دل خستم میریزم 

 

من میخواستم که همیشه توی قلب تو بمونم 

 

که تو خونه ات اولین و تو دل آخرین بمونم 

 

اما رفتی تو از این جا رفتی و تنهام گذاشتی 

 

تو نذاشتی حتی توی خواب و رویاهات بمونم 

 

گفتی که حالا به بعدو تنهایی باید سفر کرد 

 

تو گذاشتی با یه حسرت توی غم ها جا بمونم...

تو که رفتی

تو که رفتی تموم زندگیم آتیش گرفت پژمرد 

 

تو که رفتی این قلبم توی سینم آروم؛مرد 

 

تو اون روز جداییمون که تو دستامو گم کردی 

 

نفهمیدم یهو چی شد که احساسم رو له کرذی 

 

نمیدونم چی شد اون روز که رفتارت با من بد شد 

 

که قلب مهربون تو به یکباره ازم رد شد 

 

شاید فک کردی با رفتن یه عشق تازه پیدا شه 

 

یه عشقی که برای تو به قدر معجزه باشه 

 

تو میگفتی که عشق من برات کوچیک و بی قدره 

 

که احساس پر از شورم مثه یک گوشه از درده 

 

تو میخواستی که با رفتن بری تو اوج رویاها 

 

بری دنبال اونی که میخواستیش واسه فرداها 

 

تو که رفتی من از روزا بدون تو گذر کردم  

 

تموم آرزوهامو به یاد تو غزل کردم 

 

تو که نیستی ولی اینجا تموم خاطراتت هست 

 

توی این خونه ی کوچیک هنوز عطر نفسهات هست 

 

شاید سالای خیلی بعد بیای بازم؛بیای پیشم 

 

منم تا خود اون لحظه به راهت منتظر میشم... 

 

برای تو که خیال میکنی نیستی اما هستی...

خودکشی...

اگه یک روز تو نباشی کاری با دنیا ندارم 

 

من تموم رویاهامو توی صندوقچه میذارم 

 

میرم و یه تیغ کوچیک از رو طاقچه بر میدارم 

 

اونو خیلی خیلی آروم روی رگهام میگذارم 

 

میکشم تیغ و رو رگهام تو میای جلوی چشمام 

 

چشامو میبندمو باز تیغ و میکشم رو رگهام 

 

خون که فواره زد از رگ از یه زندونی فرار کرد 

 

خون چکیدش روی عکسات اونا رو رنگ شراب کرد 

 

حتی چشماتم نتونست جلو کارمو بگیره  

 

آخه هیچی نمیتونه جلو دیوارو بگیره 

 

لحظه های آخر من پر از عطر نفسهات  

 

من میمونم چشم براهه فاتحه؛یادش بخیرات...

میره...

داره از دست تو میره اون که رویاشو بهت داد  

اون که 7تا آسمون رو کل دنیاشو بهت داد  

اونی که برای چشمات همه رنگا رو بهم ریخت   

اون که احساس دلش رو تو نگاه سرد تو ریخت  

اونی که واسه تو کم بود اما عاشق صدات بود  

همه دنیای کوچیکش دیدن چشم سیات بود  

حالا دیگه داره میره,میره از دنیای سنگیت  

تو میمونی تک و تنها,تو میمونی با دورنگیت...

هدیه

گل سرخ و سفید و یاس برایت هدیه آوردم   

برایت یک بغل عشق و کمی هم بوسه آوردم  

 

نگاهت را گرفتی و بسی هم دور گردیدی  

کمی ناقابل است اما به جان و دل من آوردم  

 

برایت یک سبد الماس شعر و شور آوردم  

 

تو هم دیدی؛ولی رفتی و من تکرار آوردم  

نوشتم نامه ای پر مهر و طولانی    

درون مخملی از برگ یاس و یاد آوردم   

برایت قاب عکسی از پر پروانه ای رنگی   

برایت جان شیدا را به پا نه با سر آوردم  

  

و تو این حس زیبا را تمسخر کردی و گفتی  

جوابت دوری و درد و فراق است؛من آوردم...

دلتنگی...

امشب باز دلم گرفته بی تو  

امشب باز چشام بیخوابه بی تو  

نمیدونم کجای روزگاری   

کجای این نگاه بی قراری  

کجا باید به دنبالت بگردم  

کجای این شبو تنها بگردم  

تو که میگفتی با من زنده هستی  

برای چشم من دیوونه هستی  

تو میگفتی که توی کل دنیا  

منو تو با همیم تنهای تنها   

حالا میگی که من واست زیادم؟  

میگی باید تورو ببرم از یادم؟  

گلم اینا بهونس واسه رفتن   

همش یک جور دروغه واسه رفتن  

برو من هم میگم که من نخواستم  

که من لیاقت تورو نداشتم  

اگر یک روزی هم برگشتی پیشم  

 

فدای راه برگشت تو میشم...

نامه

میخوام بهت نامه بدم از حرفای دلم بگم  

از همه ی روز و شبام از غم و شادیام بگم  

بهت بگم بدون تو چه روزایی که شب شدن  

تموم آرزوهامون یکی یکی هدر شدن  

خاطره هامون تک به تک از جلو چشمام رد میشد  

ثانیه هام بدون تو تاریک و تاریکتر میشد  

دلم واسه رسیدنت از تو سینه پر میکشید  

نگام برای دیدنت به همه جا سر میکشید  

اما حالا نمیدونم کجای جاده گم شدی 

 

شاید میون آدما معشوق یه کسی شدی  

نمیدونم جسمت کجاس روحت کجا دلت کجاس  

حالا که از من دور شدی فکرت کجا راهت کجاس  

هنوز به من فکر میکنی یا از نگام حرف میزنی؟  

یادمه گفتی عاشقی سری به قلبت میزنی؟  

شاید دیگه یاد منو از توی ذهنت خط زدی  

به همه ی قرارامون شاید که پشت پا زدی  

نامه که به دستت رسید برام دو خطی بنویس  

و از دلیل رفتنت برای قلبم بنویس  

بهم بگو چه جوری شد شبات بدون من گذشت  

آخه چرا اینجوری شد این عشق ما این سرگذشت  

برام بگو که این روزا عشق کی توی سرته   

دیگه باید باور کنم این دلیل رفتنته