تو که رفتی
من هم رفتم و آن دو را تنها گذاشتم
طفلی دلهایمان که در آن سرمای بیموقع آبان یخ زدند....
چه درد سنگینی ست تمام آن لحظه هایی که تو دنبال بهانه ای بودی برای رفتن
من میگشتم برای دلیلی ناچیز که بمانی...
سلام...این نوشته ها از اینجا به بعد دست نوشته های خودمه برای اون.بخونید و کمکم کنید...
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشک تمام کوچه را تر کردم
دیشب که سکوت خانه دق مرگم کرد
وابستگیم را به تو باور کردم....
مینویسم تا بدانی از آن روز که میدانی تا ابدیت دوستت خواهم
داشت...