یک روز بعد از او...

رفتی و ندیدی که بعد از رفتنت چه شاعرانه عاشق شدم...

یک روز بعد از او...

رفتی و ندیدی که بعد از رفتنت چه شاعرانه عاشق شدم...

میره...

داره از دست تو میره اون که رویاشو بهت داد  

اون که 7تا آسمون رو کل دنیاشو بهت داد  

اونی که برای چشمات همه رنگا رو بهم ریخت   

اون که احساس دلش رو تو نگاه سرد تو ریخت  

اونی که واسه تو کم بود اما عاشق صدات بود  

همه دنیای کوچیکش دیدن چشم سیات بود  

حالا دیگه داره میره,میره از دنیای سنگیت  

تو میمونی تک و تنها,تو میمونی با دورنگیت...

هدیه

گل سرخ و سفید و یاس برایت هدیه آوردم   

برایت یک بغل عشق و کمی هم بوسه آوردم  

 

نگاهت را گرفتی و بسی هم دور گردیدی  

کمی ناقابل است اما به جان و دل من آوردم  

 

برایت یک سبد الماس شعر و شور آوردم  

 

تو هم دیدی؛ولی رفتی و من تکرار آوردم  

نوشتم نامه ای پر مهر و طولانی    

درون مخملی از برگ یاس و یاد آوردم   

برایت قاب عکسی از پر پروانه ای رنگی   

برایت جان شیدا را به پا نه با سر آوردم  

  

و تو این حس زیبا را تمسخر کردی و گفتی  

جوابت دوری و درد و فراق است؛من آوردم...

دلتنگی...

امشب باز دلم گرفته بی تو  

امشب باز چشام بیخوابه بی تو  

نمیدونم کجای روزگاری   

کجای این نگاه بی قراری  

کجا باید به دنبالت بگردم  

کجای این شبو تنها بگردم  

تو که میگفتی با من زنده هستی  

برای چشم من دیوونه هستی  

تو میگفتی که توی کل دنیا  

منو تو با همیم تنهای تنها   

حالا میگی که من واست زیادم؟  

میگی باید تورو ببرم از یادم؟  

گلم اینا بهونس واسه رفتن   

همش یک جور دروغه واسه رفتن  

برو من هم میگم که من نخواستم  

که من لیاقت تورو نداشتم  

اگر یک روزی هم برگشتی پیشم  

 

فدای راه برگشت تو میشم...

نامه

میخوام بهت نامه بدم از حرفای دلم بگم  

از همه ی روز و شبام از غم و شادیام بگم  

بهت بگم بدون تو چه روزایی که شب شدن  

تموم آرزوهامون یکی یکی هدر شدن  

خاطره هامون تک به تک از جلو چشمام رد میشد  

ثانیه هام بدون تو تاریک و تاریکتر میشد  

دلم واسه رسیدنت از تو سینه پر میکشید  

نگام برای دیدنت به همه جا سر میکشید  

اما حالا نمیدونم کجای جاده گم شدی 

 

شاید میون آدما معشوق یه کسی شدی  

نمیدونم جسمت کجاس روحت کجا دلت کجاس  

حالا که از من دور شدی فکرت کجا راهت کجاس  

هنوز به من فکر میکنی یا از نگام حرف میزنی؟  

یادمه گفتی عاشقی سری به قلبت میزنی؟  

شاید دیگه یاد منو از توی ذهنت خط زدی  

به همه ی قرارامون شاید که پشت پا زدی  

نامه که به دستت رسید برام دو خطی بنویس  

و از دلیل رفتنت برای قلبم بنویس  

بهم بگو چه جوری شد شبات بدون من گذشت  

آخه چرا اینجوری شد این عشق ما این سرگذشت  

برام بگو که این روزا عشق کی توی سرته   

دیگه باید باور کنم این دلیل رفتنته

مبارکه...

شنیدم عاشق شدی مبارکت باشه  

دیدم مستش شدی مبارکت باشه  

میگن خیلی حواست هست نگاهش روی تو باشه  

میگن گفتی که تو رویات باید اون اولین باشه  

خودم دیدم که دستاش و مثه ضریح بغل کردی  

خودم دیدم که تو چشماش پی یک معجزه گشتی  

همه گفتن که من باید فراموشت کنم روزی    

همه انگار نمیدونن تموم زندگیم بودی 

برو دنبال رویاهات برو هرجا دلت میخواد   

یه روز اما میادش که نگات بازم منو میخواد  

ولی اون روز دیگه قلبم برای تو نمیخونه  

بهت گفتم که یک خائن تا آخر خوش نمیمونه 

ناشناس آشنا

 آن روز بالای کوه

چه کسی فکر میکرد من تو را ببینم 

تو مرا ببینی 

ناشناس بودی برایم در خیابان های این شهر. 

دلنشین بود حرفایت 

جگرگداز بود غم هایت 

 

دل به مهرت سپردم 

عاشقم بودی عاشقانه 

میدیدی حرف هایم را از پس هر پلک بر هم گذاشتن 

چه بودی تو؟؟فرشته؟؟ 

باز بالای کوه بود 

اما حرفت بوی عشق نداشت این بار 

گفتی که بالای کوه دیگری کسی دیگر را دیدی 

حرفی نگفتم پلک هم نزدم 

با تمام آشنایی ناشناس شدی 

چه بودی تو؟؟...؟؟


مردم

وقتی خبر رو بهم دادن نتوستم رو پاهام وایسم 

اول گفتم دروغه میخوان اذیتم کنن 

گفتم باید خودش بگه 

 

اومدی بهم گفتی 

بازم باور نکردم التماس کردم  

قسمت دادم 

اما راست بود 

دیگه نمیشد کاری کرد 

من که فقط بودنتو می خواستم 

 

نماز من هرروز دیدنت بود 

نیاز من شنیدن نفسهات بود 

اما بازم فایده نداشت 

تو دیگه شاه داماد شده بودی.... 

حالا از اون روز به بعد منه دیوونه هرروز میام در خونتون 

از دور نگات میکنم 

آخه قول دادم 

نمیخوام نمازم قضا بشه...